خلیج همیشه فارس
|
در بالای کوهستان درختی بر روی دره افتاده و دو سوی دره را به هم وصل کرده بود این درخت آنقدر نازک بود که دو سنجاب هم نمی توانستند از کنار هم از روی آن عبور کنند .روزی دو بز در دو سوی درخت روی دره به هم رسیدند آنها تصمیم داشتند از روی پل عبور کنند هر یک دیگری را می دید با این وجود هر دو پا بر درخت گذاشته و به سوی هم پیش آمدند هیچ کدام تصمیم به عقب نشینی نداشت تا بلاخره به هم رسیدند و شاخهایشان را در هم فرو کردند شروع به جنگ نمودند اندکی نگذشت که هر دو به طرف پایین دره پرتاب شدند . هر دو فریاد می کشیدند که ما چقدر بد شانسیم ! [ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 8:0 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
در زمانهای دور مردی ژنده پوش بود ، این مرد طلاهای با ارزشی داشت اما بسیار خسیس بود و زندگی فقیرانه ایی برای خود درست کرده بود . طلاها را در کیسه ایی ریخته و هر شب سوراخی حفر می کرد و آنها را در آن پنهان می ساخت و این کار را هر شب تکرار می کرد . بلاخره در یکی از آن شب ها دزدی او را دید و پی به رازش برد و بعد از رفتن مرد خسیس سوراخ را باز کرد و طلا ها را دزدید و برد . [ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 8:0 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
دویست سال پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند . [ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 7:14 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد ازفرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد میتواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. [ سه شنبه 90/8/17 ] [ 5:24 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
برزمین خوردن بار سوم وقت دارید بخونید..... داستان خیلی قشنگ...... مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم. نتیجه اخلاقی داستان: این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید. اگر ارسال این پیام شما را به زحمت می اندازد یا وقتتان را زیاد می گیرد، پس آن کار را نکنید. اما پاداش آن را که زیاد است نخواهید گرفت. آیا آسان نیست که فقط کلید "ارسال" را فشار دهید و این پاداش را دریافت کنید؟ ستایش خدایی را است بلند مرتبه! [ سه شنبه 90/8/17 ] [ 5:1 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
شجاعت یعنی چه..؟ سالها پیش در یکی از دبیرستان ها تهران موضوع انشای پایان ترم اینگونه مطرح شده بود:"شجاعت یعنی چه؟" دانش آموزی نوشته بود:"شجاعت یعنی این" و بعد ورقه را سفید تحویل داده بود؛آن برگه بین تمام معلمین آن مدرسه گشت و همه با هم به آن بیست دادند!آن دانش آموز کسی جز دکتر علی شریعتی نبود [ شنبه 90/8/14 ] [ 7:48 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
یک از افتخارات بل تکسترون کانادا در دهه 70 اجرای پروژه ساخت هلیکوپتری چندمنظوره با لقب جت رنجر است.طرح این هلیکوپتر زمانی پی ریزی شد که در سال 1960 نیروی زمینی ایالات متحده مناقصه ای را برای ساخت یک هلیکوپتر دیده بانی سبک که شرکت بل طرح او-اچ 4 را پیشنهاد کرد هر چند در آن مناقصه نیروی زمینی طرح او-اچ-6 پیشنهادی شرکت هیوز را پذیرفت بل با ساخت پنج فروند پیش نمونه با حمایت مالی دولت خانواده جدید از هلیکوپترها را برای مشتریان غیرنظامی عرضه کرد.که بعدها با توجه به استقبال بالای مشتریان تصمیم به بهسازی و افزایش تعداد سرنشینان برای کاربران غیرنظامی گرفت که نتیجه آن ساخت هلیکوپتری با پیشوند لانگ با نام لانگ رنجر بود که امکان حمل 7 سرنیشن را دارا بود. [ پنج شنبه 90/8/12 ] [ 5:6 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
فکر شنبه تلخ میدارد جمعه ی اطفال را عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است [ پنج شنبه 90/8/12 ] [ 3:30 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |