فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
خلیج همیشه فارس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلیج همیشه فارس
 
قالب وبلاگ

داستان کوتاه : دو بز خیره سر

در بالای کوهستان درختی بر روی دره افتاده و دو سوی دره را به هم وصل کرده بود این درخت آنقدر نازک بود که دو سنجاب هم نمی توانستند از کنار هم از روی آن عبور کنند .روزی دو بز در دو سوی درخت روی دره به هم رسیدند آنها تصمیم داشتند از روی پل عبور کنند هر یک دیگری را می دید با این وجود هر دو پا بر درخت گذاشته و به سوی هم پیش آمدند هیچ کدام تصمیم به عقب نشینی نداشت تا بلاخره به هم رسیدند و شاخهایشان را در هم فرو کردند شروع به جنگ نمودند اندکی نگذشت که هر دو به طرف پایین دره پرتاب شدند . هر دو فریاد می کشیدند که ما چقدر بد شانسیم !
آن دو بز خود خواه بلند شاخ ، بخت خویش را گناهکار می دانستند ، حکیم ارد بزرگ می گوید : چهره و کردارمان می تواند نمای بخت مان نیز باشد .
و این گونه بود که رودخانه خروشان ته دره آن دو بز خیره سر را به کام امواج خروشان خود کشید .


[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 8:0 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]

مرد خسیس و طلاهایش

در زمانهای دور مردی ژنده پوش بود ، این مرد طلاهای با ارزشی داشت اما بسیار خسیس بود و زندگی فقیرانه ایی برای خود درست کرده بود . طلاها را در کیسه ایی ریخته و هر شب سوراخی حفر می کرد و آنها را در آن پنهان می ساخت و این کار را هر شب تکرار می کرد . بلاخره در یکی از آن شب ها دزدی او را دید و پی به رازش برد و بعد از رفتن مرد خسیس سوراخ را باز کرد و طلا ها را دزدید و برد .
آن شب مرد خسیس کابوس دزدیده شدن طلاهایش را دید صبح زود به طرف سوراخ که در کنار دیوار باغی کنده بود دوید و فهمید کابوس اش حقیقت داشته در کنار سوراخ نشست و گریست فریاد و فغان می کشید مسافری که از آنجا می گذشت علت نالانی مرد خسیس را پرسید و او ماجرا را گفت .
مسافر گفت چرا طلاها را در داخل خانه ات پنهان نکردی تا هر وقت خواستی از آنها برای خرید استفاده کنی .
مرد خسیس فریاد کشید و گفت : مردک من طلاهایم را خرج کنم . مگر آنها را از سر راه یافته ام ! کور خوانده اید من طلاهایم را خرج چیزهای بی ارزش نمی کنم .
مسافر از تغییر حالت و حرفهای مرد خسیس شگفت زده شده بود . حکیم ارد بزرگ می گوید : خسیس خود را بیمار و بیچاره می سازد .
مسافر سکه طلایی به مرد خسیس داد و گفت این را بگیر و سوراخ کندن ، را فراموش کن ، اما مرد خسیس تا روزی که زنده بود این کار را ادامه داد .


[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 8:0 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]

داستان کوتاه : دو همسفر

دویست سال پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند .
خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کرد و چون او را بی حرکت دید پس از کمی خیره شدن به او راهش را گرفت و رفت .
دوست بالای درخت پایین آمد و به دوستش که نشسته بود گفت آن خرس به تو چه گفت ، چون دیدم در نزدیکی گوشت دهانش را تکان می دهد . دوست دیگر گفت : خرس به من گفت : با دوستی همسفر شو که پشتیبان و یاورت باشد نه آنکه تا ترسید رهایت کند . به قول حکیم ارد بزرگ : «دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی است» .آن دو همان جا از هم جدا شدند . دوست ترسویی که به بالای درخت رفته بود تا انتهای جنگل می دوید و از ترس زوزه می کشید .


[ پنج شنبه 90/8/19 ] [ 7:14 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]

کودکی ده ساله

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد ازفرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می‌تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه‌ها ببیند.
در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از 6 ماه خبررسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می‌شود.استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.
سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه‌ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری کشور انتخاب گردد.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد رازپیروزی‌اش را پرسید. استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود که اولاً به همان یک فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یک فن بود، و سوم اینکه راه شناخته شده مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی!
نتیجه گیری :یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده کنی.
راز موفقیت در زندگی، داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از "بی امکانی" به عنوان نقطه قوت است.

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


[ سه شنبه 90/8/17 ] [ 5:24 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]

ستایش خدایی...

برزمین خوردن بار سوم وقت دارید بخونید..... داستان خیلی قشنگ......

 مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

نتیجه اخلاقی داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.

این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید. اگر ارسال این پیام شما را به زحمت می اندازد یا وقتتان را زیاد می گیرد،

پس آن کار را نکنید. اما پاداش آن را که زیاد است نخواهید گرفت. آیا آسان نیست که فقط کلید "ارسال" را فشار دهید و این پاداش را دریافت کنید؟

ستایش خدایی را است بلند مرتبه!


[ سه شنبه 90/8/17 ] [ 5:1 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]

شجاعت یعنی چه..؟

سالها پیش در یکی از دبیرستان ها تهران موضوع انشای پایان ترم اینگونه مطرح شده بود:‏"‏شجاعت یعنی چه؟‏" دانش آموزی نوشته بود:‏"‏شجاعت یعنی این‏"‏ و بعد ورقه را سفید تحویل داده بود؛آن برگه بین تمام معلمین آن مدرسه گشت و همه با هم به آن بیست دادند!آن دانش آموز کسی جز دکتر علی شریعتی نبود


[ شنبه 90/8/14 ] [ 7:48 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]

یک از افتخارات بل تکسترون کانادا در دهه 70 اجرای پروژه ساخت هلیکوپتری چندمنظوره با لقب جت رنجر است.طرح این هلیکوپتر زمانی پی ریزی شد که در سال 1960 نیروی زمینی ایالات متحده مناقصه ای را برای ساخت یک هلیکوپتر دیده بانی سبک که شرکت بل طرح او-اچ 4 را پیشنهاد کرد هر چند در آن مناقصه نیروی زمینی طرح او-اچ-6 پیشنهادی شرکت هیوز را پذیرفت بل با ساخت پنج فروند پیش نمونه با حمایت مالی دولت خانواده جدید از هلیکوپترها را برای مشتریان غیرنظامی عرضه کرد.که بعدها با توجه به استقبال بالای مشتریان تصمیم به بهسازی و افزایش تعداد سرنشینان برای کاربران غیرنظامی گرفت که نتیجه آن ساخت هلیکوپتری با پیشوند لانگ با نام لانگ رنجر بود که امکان حمل 7 سرنیشن را دارا بود. 
مدل توین رنجر نیز که از دو موتور تشکیل شده بود در بین هلیکوپترهای جهان بیشترین نسبت توان به وزن را دارا بود.بل-206 (رنجر3)از موتور توربوشفت آلیسون 250-C20Jبا توانی معادل 313 کیلووات بهره می برد. بیشترین وزن برخاست آن با بار درونی حدود 1 تن و 450 کیلوگرم و با بار بیرونی حدود 1 تن و 520 کیلوگرم می باشد.بیشترین برد این هلیکوپتر (بدون ذخیره سوخت) حدود 420 مایل و سرعت کروز آن بیش از 210 کیلومتر است بر ساعت است.لازم به ذکر است بل-206 می تواند در هر دقیقه 390 متر بر ارتفاع خود بیافزاید .جالب است مدل OH-58D که در سال 1983 توسعه یافت قادر به حمل موشکهای استینگر یا هلفایر نیز می باشد در حالیکه ماموریت اصلی این هلیکوپتر دیده بانی است و بیشتر جنبه غیرنظامی دارد اما در هر حال هلیکوپتری چند منظوره بوده و این خود نیز موجبات انتقاد کارشناسانی را فراهم آورده است.
از دارندگان این هلیکوپتر می توان از ایران نام برد که یکی از 40 کشور دارنده جت رنجر است.


[ پنج شنبه 90/8/12 ] [ 5:6 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]

فکر شنبه تلخ میدارد جمعه ی اطفال را     عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است


[ پنج شنبه 90/8/12 ] [ 3:30 عصر ] [ حسن عرب پور سلیمی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
آرشیو مطالب
امکانات وب